دانلود، عکس جدید 97 ،فیلم کلیپ 2018

دانلود مولودی و مداحی ،خبر ،عکس جدید، فیلم ،آهنگ، سرگرمی، ورزشی، رمضان 97، کلیپ

دانلود، عکس جدید 97 ،فیلم کلیپ 2018

دانلود مولودی و مداحی ،خبر ،عکس جدید، فیلم ،آهنگ، سرگرمی، ورزشی، رمضان 97، کلیپ

خلاصه داستان قسمت آخر سریال اکیا | دانلود کلیپ آخرین قسمت اکیا

خلاصه داستان قسمت آخر سریال اکیا | دانلود کلیپ آخرین قسمت اکیا خلاصه داستان تمام قسمت های سریال اکیا و قسمت های آخر سریال اکیا داستان سریال اکیا خلاصه قسمت آخر سریال اکیا به همراه عکس های قسمت آخر سریال ترکی اکیا که در ادامه داستان سریال اکیا وداستان آخرین قسمت سریال اکیا در مای پیکس لاو

نتیجه تصویری برای خلاصه داستان قسمت آخر سریال اکیا | دانلود کلیپ آخرین قسمت اکیا

قسمت آخر سریال اکیا,آخرین قسمت سریال اکیا,سریال اکیا,سریال ترکی اکیا,قسمت آخر سریال ترکی اکیا,آخر سریال اکیا چی میشه,زمان پخش سریال اکیا,سریال اکیا چند قسمته

نتیجه تصویری برای خلاصه داستان قسمت آخر سریال اکیا | دانلود کلیپ آخرین قسمت اکیا

سریال اکیا خلاصه قسمت آخر اکیا و داستان قسمت های سریال اکیا

خلاصه داستان سریال اکیا و قسمت های آخر اکیا و داستان تمام قسمت های سریال اکیا

سریال اکیا داستان تمام قسمت های سریال اکیا و قسمت آخر

خلاصه قسمت آخر سریال اکیا به همراه عکس های قسمت آخر سریال ترکی اکیا که در ادامه داستان سریال اکیا و داستان آخرین قسمت سریال اکیا را برای شما آورده ایم.

داستان سریال اکیا + خلاصه داستان قسمت آخر اکیا

کمال پسری جوان است که در محله‌ای فقیرنشین زندگی می‌ کند. پدر او (حسین) آرایشگر است و مادرش (فهیمه) دوست دارد که کمال با برادر بزرگترش به نام تارک و خواهر کوچکش به نام زینب به خوبی و خوشی کنارهم باشند. نیهان هم دختری است که در نقطه‌ای دیگر از شهر در خانواده‌ای پولدار زندگی می‌کند و برادر دوقلویی به نام اوزان دارد. نیهان، پدرش (اوندر) را خیلی دوست دارد و مادری خودخواه به نام ویلدان دارد. ویلدان می‌خواهد که نیهان با پسری به نام امیر ازدواج کند ولی نیهان او را دوست ندارد. کمال و نیهان اولین بار یکدیگر را در اتوبوس می‌ بینند و نیهان که طراح است، صورت کمال را نقاشی می‌کند. یک ماه بعد، روز تولد نیهان، کمال و دوستش (صالح) در یک مرکز خریدa آن نقاشی را می‌ بینند.

سریال اکیا داستان تمام قسمت های سریال اکیا و قسمت آخر

خلاصه داستان تمام قسمت های سریال اکیا و قسمت های آخر سریال اکیا داستان سریال اکیا 

خلاصه قسمت آخر سریال اکیا + عکس قسمت آخر سریال ترکی اکیا

خلاصه قسمت آخر سریال اکیا + عکس قسمت آخر سریال ترکی اکیا

خلاصه داستان قسمت آخر سریال اکیا - آخرین قسمت سریال اکیا

خلاصه داستان قسمت آخر سریال Sila,   داستان قسمت آخر اکیا و داستان تمام قسمت های سریال اکیا 

نیهان هم برای تولدش مهمانی گرفته و دوستانش را دعوت کرده است. دوست صمیمی او (یاسمین) و همین‌ طور امیر هم در آن مهمانی هستند. امیر در مهمانی با یک مرد که در حال رقصیدن با نیهان است دعوا می‌ کند. نیهان هم عصبانی شده و از آنجا بیرون می‌رود و به سمت قایقش می‌ رود. با عصبانیت می‌خواهد قایق را راه بیاندازد که ناگهان پایش به طناب گیر می‌ کند و داخل آب می‌ افتد. در حال غرق شدن است که بلافاصله کمال او را نجات می‌ دهد. از این لحظه رابطه آن دو شروع می‌ شود. یک روز امیر نقشه‌ای می‌کشد تا به نظر برسد اوزان دختری را کشته است. برای لو ندادن او به پلیس هم نیهان مجبور به ازدواج با او می‌ شود. روز بعد که کمال از نیهان خواستگاری می‌کند، او “نه” می‌ گوید، کمال هم تا مدتی افسرده می‌ شود تا این که به زونگولداک منتقل می‌ شود. چهار سال بعد در معدنی که کمال کار می‌کند حادثه‌ ای رخ می‌ دهد و کمال رئیسش (حقی) را نجات می‌ دهد. به همین دلیل حقی او را برای دستیاری خود انتخاب می‌کند. یکسال بعد از آن اتفاق کمال پیش خانواده خود بر می‌ گردد و برای نیهان با امیر رقابت می‌ کند.


خلاصه داستان تمام قسمت های سریال اکیا و قسمت های آخر سریال اکیا

سریال اکیا عشق بی پایان خلاصه و قسمت آخر فیلم اُکیا خلاصه قسمت های سریال اُکیاKara Sevda و قسمت آخر سریال اکیا شبکه جم و عکس های سریال عشق بی پایان .

ترکیه فیلم جدیدی را منتشر کرد که از موفق بودن آن بسیار گفته شده است کهسریال اکیا یا سریال عشق بی پایان نام دارد .

داستان سریال اکیا :

کمال پسری جوان است که در محله‌ای فقیرنشین زندگی می‌کند. پدر او (حسین) آرایشگر است و مادرش (فهیمه) دوست دارد که کمال با برادر بزرگترش به نام تارک و خواهر کوچکش به نام زینب به خوبی و خوشی کنارهم باشند. نیهان هم دختری است که در نقطه‌ای دیگر از شهر در خانواده‌ای پولدار زندگی می‌کند و برادر دوقلویی به نام اوزان دارد. نیهان، پدرش (اوندر) را خیلی دوست دارد و مادری خودخواه به نام ویلدان دارد. ویلدان می‌خواهد که نیهان با پسری به نام امیر ازدواج کند ولی نیهان او را دوست ندارد. کمال و نیهان اولین بار یکدیگر را در اتوبوس می‌بینند و نیهان که طراح است، صورت کمال را نقاشی می‌کند. یک ماه بعد، روز تولد نیهان، کمال و دوستش (صالح) در یک مرکز خریدa آن نقاشی را می‌بینند. نیهان هم برای تولدش مهمانی گرفته و دوستانش را دعوت کرده است. دوست صمیمی او (یاسمین) و همین‌طور امیر هم در آن مهمانی هستند. امیر در مهمانی با یک مرد که در حال رقصیدن با نیهان است دعوا می‌کند. نیهان هم عصبانی شده و از آنجا بیرون می‌رود و به سمت قایقش می‌رود. با عصبانیت می‌خواهد قایق را راه بیاندازد که ناگهان پایش به طناب گیر می‌کند و داخل آب می‌افتد. در حال غرق شدن است که بلافاصله کمال او را نجات می‌دهد. از این لحظه رابطه آن دو شروع می‌شود. یک روز امیر نقشه‌ای می‌کشد تا به نظر برسد اوزان دختری را کشته است. برای لو ندادن او به پلیس هم نیهان مجبور به ازدواج با او می‌شود. روز بعد که کمال از نیهان خواستگاری می‌کند، او “نه” می‌گوید، کمال هم تا مدتی افسرده می‌شود تا این که به زونگولداک منتقل می‌شود. چهار سال بعد در معدنی که کمال کار می‌کند حادثه‌ای رخ می‌دهد و کمال رئیسش (حقی) را نجات می‌دهد. به همین دلیل حقی او را برای دستیاری خود انتخاب می‌کند. یکسال بعد از آن اتفاق کمال پیش خانواده خود بر می‌گردد و برای نیهان با امیر رقابت می‌کند.

 

قسمت آخر سریال اکیا + خلاصه داستان سریال ترکی اکیا

خلاصه داستان سریال اکیاسریال اکیا  سریال کارا سودا آخرین قسمت اکیا

قسمت 42 سریال اکیا ” عشق بی پایان ” :


کمال با حال خرابش سوار ماشینش میشه و میره سر قرارش با اکیا…اما پشت در ماشینش می ایسته که اکیا متوجه نشه که زخمی شده..اکیا از اومدن کمال خوشحال میشه/کمال به اکیا میگه دیر کردم ولی هیچکدومشو نگاه نکردم..بعد هم فلشا رو به اکیا میده/اکیا میگه:یعنی تو انقدر منو دوست داری!!/کمال هیچ حرفی نمیزنه…اکیا میره و بعد از رفتن اکیا،کمال روی زمین میوفته و بیهوش میشه…اکیا تو ماشینه و یاد کمال میوفته که انگار حالش خوب نبوده بخاطر همین برمیگرده تپه و میبینه کمال بیهوش رو زمین افتاده..اکیا گریه میکنه و میگه کمال لطفا چشماتو باز کن،من نمیتونم تو رو از دست بدم…کمال به هوش میاد و اکیا کمکش میکنه و اونو سوار ماشین میکنه…از طرفی طوفان به عامر خبر میده که کار انجام شده،عامر هم میگه خوبه پس حالا بفهمید کدوم بیمارستانه

اکیا داره کمال رو میبره بیمارستان و همش گریه میکنه..زنگ میزنه به صالح ولی صالح بخاطر زینب بدجور مست شده و خوابیده و جواب تلفن رو نمیده…اکیا به لیلا زنگ میزنه و جریان رو بش میگه

اکیا،کمال رو میرسونه بیمارستان..لیلا هم میاد..عمل کمال با موفقیت انجام میشه…کمال رو به بخش منتقل میدن..طوفان به عامر خبر میده که کمال تو کدوم بیمارستانه..اکیا و لیلا منتظرن کمال بهوش بیاد

کمال به هوش میاد و اکیا با نگرانی میگه خوبی؟کی اینکارو باهات کرد؟/کمال با ناراحتی به اکیا نگاه میکنه و میگه از اینجا برو…اکیا با تعجب به کمال نگاه میکنه…کمال میگه:میدونم تو نجاتم دادی،ممنونم ولی از اینجا برو چون ما دیگه حرفی باهم نداریم…اکیا هم با ناراحتی میره

سریال اکیا عشق بی پایان خلاصه و قسمت 49 سریال اکیا ” عشق بی پایان ” :

ویدا با حیدر صحبت میکنه و نگران بچه هاشه اما حیدر میگه یکی از بچه هامون شورش کرده اون یکی هم از خونه رفته پس بهتره صبر کنیم تا اوضاع بهتر شه و بتونیم اعتمادشون رو بدست بیاریم

اکیا و کمال و لیلا باهم وقت میگذرونن و خیلی خوشحالن، اکیا رو مبل خوابش میبره،کمال هم وقتی اکیا خوابه نگاش میکنه و میخواد نوازشش کنه اما اینکارو نمیکنه بعد هم کنار مبل اکیا خوابش میبره/صبح:اکیا بیدار شده و داره موهای کمال رو نوازش میکنه،کمال از خواب بیدار میشه و میگه تو داری به من نگاه میکنی/اکیا میخنده و میگه همون کاری که تو داشتی دیشب میکردی/اکیا کفشاشو میپوشه و میگه من بهتره برگردم به زندانم/کمال:تو خوده میخوای برگردی ولی میتونی نری..کمال بازم میخواد راجع به اوزان صحبت کنه اما اکیا بازم به کمال میگه شروع نکن و بحث رو تموم میکنه

عامر میره شرکت و به محض ورودش به طوفان میگه باید گزارشای کار تا 3 روز دیگه آماده باشه

کمال تو ماشینه و به آقا حقی زنگ میزنه و میگه من دارم میرم به اون روستا ببینم کارا چطور پیش میره/حقی میگه مواظب باش اینم ممکنه یه نقشه باشه پسرم/کمال میگه شما نگران نباشید..بعد از اینکه حقی تلفنشو قطع میکنه معلوم میشه که داره شیمی درمانی انجام میده

کمال میره سر زمینا و میبینه روستایی ها تجمع کردن و نمیزارن ماشینا کار کنن/کمال به راننده و بقیه کارگرا میگه این ماشینا اینجا چیکار میکنه؟ بعد هم میبینه که تانر اونجاست و داره با یکی از کارگرا صحبت میکنه…کمال میره پیش تانر و میگه تو اینجا چکار میکنی؟/تانر:آقا عامر منو فرستاده تا گزارش کارای اینجا رو بهش بدم اینجا یه اتفاقات بد افتاده و مقصرش تویی/کمال:اره مقصر منم و درستش میکنم،اما تو چجوری کارتو جبران میکنی که داداشتو فروختی! حالا هم برو به رئیست بگو کمال بالای سره کاراست

کمال به مردم میگه باید شکایت کنید از من هم شکایت کنید بعد هم اونا رو میبره اداره ی پلیس و مردم هم از عامر و قادر و کمال شکایت میکنن

از طرفی در همون لحظات عامر یه مصاحبه ترتیب داره و به خبرنگارا میگه بخاطر نبود من یه مشکلاتی پیش اومده اما تا سه روز دیگه کار رو شروع میکنیم اما در همین موقع تانر به عامر خبر شکایت مردم روستا رو میده/عامر با عصبانیت میگه مگه تو نگفتی که همه چیز تحت کنترله و شکایت نمیکنن/طوفان:تانر اونجا بوده و گفت که کمال اومده و اینکارو کرده،حداقل تا یه هفته دیگه هم نمیتونیم کار رو شروع کنیم…عامر هم عصبانی میشه و زنگ میزنه به زینب و میگه بیا سینما از طرفی زینب هم با آسو به بهانه ی سینما رفتن اومده بیرون

کمال میره پیش زهیر و اونجا فلشی که اکیا بش داده بود رو میسوزونه بعد هم به زهیر میگه:فرض کن من یکیو کشتم اگه میخواستی دنبال سرنخ بگردی از کجا شروع میکردی؟/زهیر:اول سلاح رو پیدا میکردم و رو اثر انگشت تحقیق میکردم،اگه هم جنایتی باشه باید جسدی هم باشه دنبال جسد میگشتم/کمال میگه:زهیر تو فکر منو باز کردی و با عجله میره

عامر میره پیش زینب و اونو میبره به دیدن فیلم “مراد بوز”…مراد بوز هم روی صحنه میاد و مستقیم میره پیش عامر و باهاش دست میده،بعد هم میره پیش زینب میشینه و باهم فیلم رو تماشا میکنن…بعد از فیلم عامر،زینب رو میبره به یه سوییت که براش آماده کرده و سعی داره اعتماد زینب رو جذب کنه و میگه من خیلی خوشحالم که تو دیگه به من اعتماد داری/زینب با دیدن تخت تزیین شده میفهمه که عامر چه انتظاری ازش داره و یه قدم میره عقب و میگه عامر من خیلی دوست دارم اما تو متاهلی و از طرفی داداش کمال هم هست/عامر میگه میدونستم تو آماده نیستی،تو شک داری باشه برو من که مجبورت نکردم/زینب پشیمون میشه و میگه تو تنها کسی هستی که هیچوقت منو به هیچکاری مجبور نکردی/عامر هم زینب رو میبوسه و میگه من خوشبختت میکنم و از طرفی کمال رو نشون میده که میره قبر اون دختری که عامر و اوزان کَنده بودن رو میکَنه و متوجه میشه که قبر خالیه

زینب حمام میکنه و با لباس حمام از حمام بیرون میاد و به عامر میگه هنوزم دوسم داری/عامر:خیلی زیاد/زینب خوشحال میشه/عامر:پشیمونی/زینب:نه اصلا/عامر:اما باید پشیمون باشی چون اینا همش یه نمایش بود/زینب شوکه میشه و میگه منظورت چیه/عامر:بفهم دیگه باید خیلی زودتر میفهمیدی،تو فقط یه نقشه چون داداشت زیادی داشت تو کارای من دخالت میکرد،منم از تو استفاده کردم/زینب یه سیلی به عامر میزنه/عامر هم عصبانی میشه و لباسای زینب رو که توی اتاقن برمیداره و دست زینب رو میگیره و به همراه وسایلش پرتش میکنه بیرون…زینب گریه میکنه/عامر:تو فکر کردی من عاشق یه دختره ی پایین شهری میشم،شما خانوادگی تو توهم هستید اون از داداش بزرگت که اگه با پول کتکش بزنی،هیچی نمیگه و پولای رو زمین رو جمع میکنه،اونم از داداش کوچیکت که فکر میکنه یه قهرمانه،من امشب یه خنجر به قلب کمال زدم حالا برو بش بگو که چطور خودتو تسلیم من کردی/زینب در حالیکه گریه میکنه میگه تاوان کارتو پس میدی…عامر در اتاق رو میبنده و زینب با حال خرابش از اونجا میره

کمال به اکیا خبر میده که بیاد..اکیا هم میاد پیشش و کمال بش میگه ببین قبر خالیه یعنی امکان داره برادرت قاتل نباشه..اکیا هم بدجور شوکه میشه

آسو رفته سینما و منتظره زینبه که بیاد اما زینب نمیاد…زینب رفته تو یکی از حمامای هتل و نشسته و گریه میکنه و خودشو حبس کرده/دوتا از مسئولین هتل سعی دارن زینب رو بیارن بیرون اما زینب بیرون نمیاد به خاطر همین یکی از اونا با عامر تماس میگیره و میگه این خانم خودشو حبس کرده و بیرون نمیاد/عامر هم میگه یه پاکت پول بش بدید تا بیاد بیرون/مسئول هتل هم یه پاکت پول از زیر در میفرسته برای زینب و میگه اینو آقا عامر فرستادن/زینب:پاکت رو باز میکنه و میبینه پوله..زینب میاد بیرون و پاکت رو میده به مسئول هتل

اکیا برای کمال توضیح میده که اونشب یه دختر دیگه به اسم کرن هم بوده و یه نفر عکسشو برام فرستاده که یه پاکت دستش بوده/کمال هم میگه پش باید اونو پیدا کنیم

پایان


منبع : topnaz.com

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.